![]() |
![]() |
![]() |
|
![]() |
|
![]() |
|
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
||
![]() |
|
![]() |
||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|
![]() |
|
||
![]() |
![]() |
![]() |
سردار سرلشكر پاسدار شهید اسماعیل دقایقی
فرمانده لشكر 9 بدر

تولد و كودكی
فعالیتهای سیاسی – مذهبی
نقش شهید در دوران انقلاب اسلامی
شهید و دفاع مقدس
مسئولیت یگان حفاظت
راهاندازی دوره عالی مالك اشتر
راهاندازی تیپ مستقل بدر
ویژگیهای اخلاقی
نحوه شهادت
تولد و كودكی
به سال 1333 ه.ش در بهبهان درخانوادهای كه به پاكدامنی و التزام به اصول و مبانی اسلام اشتهار داشت به دنیا آمد. روح و روان اسماعیل در این كانون كه ارزشهای اسلامی در آن به خوبی مشهود بود پرورش یافت و زمینهای برای شخصیت والای آینده او شد.
این خانواده با توجه به مشكلاتی كه داشتند، مجبور شدند به آغاجاری مهاجرت و با پایبندی به اصول انسانی و اسلامی، در آن شهر زندگی كنند. شهری كه بنا به موقعیت خاص جغرافیایی و منابع زیرزمینی خود نه تنها مورد طمع غرب (بویژه آمریكا) بود، بلكه غارت ارزشهای فرهنگی و سنتهای اجتماعی آن نیز در برنامههای استكبار جهانی قرار داشت. اما خانواده اسماعیل نه تنها خود از این تهاجم، سرافراز بیرون آمدند، بلكه در اجرای فریضه امر به معروف و نهی از منكر نیز تلاش میكردند. در نتیجه،اسماعیل نیز تمامی ارزشهای وجودی خود را كه از كودكی به آنها پایبند بود از خانواده خود فراگرفت.
او كه از هوش و ذكاوت سرشاری برخوردار بود، مورد توجه خانواده قرار گرفت و پس از ورود به دبستان و پشت سر گذاشتن این مرحله و اتمام دبیرستان، در سال 1349 در كنكور هنرستان شركت ملی نفت (كه تنها شاگردان ممتاز و باهوش و نمونه را میپذیرفت) شركت كرد و پس از قبولی، به ادامه تحصیل در آن هنرستان پرداخت.

فعالیتهای سیاسی – مذهبی
دانشآموزان متعهد، از این آموزشكده – كه در آن زمان یكی از مراكز فعال و مهم منطقه بشمار میآمد – برای مبارزه با رژیم استفاده میكردند. اسماعیل در همین هنرستان با برادر محسن رضائی (سردار فرمانده محترم كل سپاه) – كه از دیرباز آشنای وادی مبارزه بود – آشنا شد و به همراه ایشان و دیگر همرزمانش مبارزه پیگیری را علیه رژیم و مفاسد اجتماعی آن آغاز كردند.
اسماعیل در سال دوم هنرستان – كه با برپایی جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی مصادف بود – در اعتصاب هماهنگ همرزمانش شركت فعالی داشت و در همان سال با هدف منفجر كردن مجسمه رضاخان ملعون، كه در خیابان 24 متری اهواز نصب شده بود، به اقدامی شجاعانه دست زد و قصد خود را عملی نمود، اما متاسفانه چاشنی مواد منفجره عمل نكرد.
مبارزات و تلاشهای اسماعیل، منحصر به مسائل سیاسی و نظامی نبود، بلكه به علت هوش سرشار و علاقهمندیش به مسائل فرهنگی در فرصتهای مناسب از طریق دایر كردن كلاسهای مختلف، با جوانان این منطقه ارتباط فكری و روحی پیدا میكرد و در خلال مطالب علمی، آنان را با فرهنگ اصیل اسلام كه در آن خطه، سخت مورد تهاجم واقع شده بود آشنا میساخت و آنان را به تعالیم روحبخش اسلام جذب میكرد.
از این رو همان گونه كه فعالیتهای سیاسی نظامی اسماعیل و دوستانش گام موثری در مبارزات مسلحانه علیه رژیم ستمشاهی در آغاجاری و بهبهان به شمار میرفت، فعالیتهای فرهنگی او در حد بسیار موثر،عامل بازدارندهای در مقابل روند سریع ترویج فرهنگ مبتذل غربی در این منطقه شد، تا نه تنها از بی قیدی و لامذهبی جوانان (كه تلاش فراوانی برای آن صورت میگرفت) جلوگیری به عمل آید، بلكه در اثر تلاشهای زیاد این عزیزان، جوانان منطقه در مبارزه با رژیم، گوی سبقت را از دیگر مناطق بربایند.
در سال 1353 دوبار (همراه با برادر محسن رضائی و جمعی از یاران) به زندان افتاد و هربار پس از چند ماه كه همراه با شكنجه بدنی و عذاب روحی بود، از زندان آزاد شد. پس از آزادی از زندان، از هنرستان نیز اخراج شد، اما در همان سال در رشته آبیاری دانشكده كشاورزی دانشگاه اهواز قبول شد و پس از دو سال تحصیل در این رشته، دوباره در كنكور شركت كرد و به دانشكده علوم تربیتی دانشگاه تهران – كه از لحاظ فضای مذهبی، سیاسی و علمی برای او مناسبتر از دیگر مراكز علمی و آموزشی بود – وارد شد.
در این دو محیط دانشگاهی (اهواز و تهران) نیز به مبارزات عقیدتی،سیاسی و نظامی خود ادامه داد. دقایقی در زمانی كه اغلب دانشجویان دانشگاهها آشنایی چندانی با اصول و مبانی اسلام نداشتند از دانشجویان متعهد و متشرع به شمار میرفت. تمام واجبات و مستحبات خود را به نحو احسن به جا میآورد و از انجام هرگونه عمل خلاف شرع كه توسط دیگران انجام میگرفت، در حدود وسع خود با حوصله و برخورد اسلامی جلوگیری میكرد واین ویژگی خاصی بود كه در تمام مسیر زندگی پرافتخار خود، بدان پایبند بود. در دانشگاه تهران برای مقابله با جریانات التقاطی و غیراسلامی موضع قاطعی داشت و در بحثهای آنان از مواضع اصلی اسلام دفاع میكرد و در جهت ملموس و عینی ساختن حقایق اسلامی برای همگان بسیار تلاش میكرد.
در سال 1357 ازدواج نمود و در اولین صحبت با همسرش، از این كه وی فقط به خود و خانوادهاش تعلق ندارد گفتگو نمود.
با اوجگیری نهضت خروشان و توفنده مردم مسلمان ایران به رهبری حضرت امام خمینی(ره) همچنان به مبارزه ادامه داد و در اعتصابات كارگران شركت نفت نقش موثر و ارزندهای را عهدهدار بود و در ترور دو تن از افسران شهربانی بهبهان به طور غیرمستقیم شركت داشت.
خانه اسماعیل همواره یكی از پایگاههای فعال مبارزه با رژیم به شمار میآمد و بسیاری از بیانیهها و اعلامیههای ضدرژیم در این مكان تهیه و تكثیر میشد. شهید دقایقی قبل از 22 بهمن به اتفاق یكی دیگر از دوستانش طبق برنامهای كه داشتند به تهران آمد و با حضور در مبارزات مردمی، در فتح پادگانها نقش موثری ایفا نمود. پس از آن نیز با تلاش و جدیت تمام، در جلوگیری از غارتگری گروهكها و به هدر رفتن اسلحهها نقش به سزایی داشت.
سردار سرلشكر محسن رضائی بااشاره به فعالیتهایی كه در منزل شهید دقایقی در دوران انقلاب انجام میگرفت، اظهار میدارند:
خانه و خانواده ایشان یكی از خانوادههایی است كه انقلاب اسلامی در خوزستان مدیون آنها است.
نقش شهید در دوران انقلاب اسلامی
شهید دقایقی علاقه وافر به ادامه تحصیل داشت،اما با توجه به ضرورتی كه در عرصه انقلاب ودفاع احساس می كرد دانشگاه وتحصیل را ترك كرد ودر سال 1358با یك نسخه از اساس نامه جهاد سازندگی (كه دانشجویان انجمن اسلامی دانشگاهها آنرا تنظیم كرده بودند)، به آغاجری رفت وبه اتفاق عده ای از دوستان،جهاد سازندگی را راه اندازی كرد. هنوز چند ماه از فعالیت وتلاش همه جانبه اودر این ارگان نگذشته بود كه طی حكمی(در اوایل مردادماه 1358) مسئول تشكیل سپاه پاسداران در منطقه آغاجری شد. با دقت ودلسوزی تمام به عضو گیری نیروهای انقلابی پرداخت ودر زمان تصدی فرماندهی سپاه،نمونه والگوئی شد از یك فرمانده متقی ومدبر وكاردان . یك سال از فرماندهی اش در این منطقه می گذشت كه بدلیل لیاقت وشایستگی زیاد ،برای تشكیل سپاه پاسداران خوزستان به كمك برادر شمخانی وسایرین شتافت وبا عهده دار شدن مسئولیت دفتر هماهنگی استان، شروع به تشكیل وراه اندازی سپاه در شهرستانهای استان نمود وبا انتخاب ومعرفی فرماندهان صالح ولایق توانست خدمات ارزندهای را به این نهاد مقدس ارائه دهد.در همین مسئولیت وقبل از تجاوز نظامی عراق،زمانی كه از درگیری خرمشهر باخبر شد سریعا خودرا به آنجا رساند وبا انتقال سلاح ومهمات (به اتفاق شهید جهان آرا) نقش اساسی در آمادگی رزمی مردم منطقه ایفا كرد.

شهید و دفاع مقدس
به دنبال شروع تهاجم سراسری و ناجوانمردانه عراق، به عنوان نماینده سپاه در اتاق جنگ لشكر92 زرهی اهواز حضور یافت و در شرایطی كه با كارشكنیهای بنیصدر خائن مواجه بود در سازماندهی نیروها و تجهیز آنها تلاش گستردهای را آغاز كرد. او به لحاظ احساس مسئولیت ویژهای كه داشت در برخی مواقع در مناطق عملیاتی حاضر میشد و به سر و سامان دادن نیروها میپرداخت.
در جریان محاصره شهر سوسنگرد توسط عراقیها، با مشكلات زیادی از محاصره خارج شد. بعدها به همراه شهید علمالهدی در شكستن محاصره سوسنگرد دلیرانه جنگید. در عملیات فتحالمبین نیز در قرارگاه لشكر فجر با سردار شهید بقایی (كه در آن زمان فرماندهی قرارگاه فجر را به عهده داشت) همكاری كرد.
مسئولیت یگان حفاظت
بعد از عملیات بیتالمقدس، از آنجا كه جنگ، حالت فرسایشی به خود گرفت و تحرك جبههها كم شده بود، منافقین و ضدانقلاب در راستای اهداف استكبار جهانی، دست به ترور شخصیتها و افراد موثر نظام و حزبالهیها میزدند تا نظام را از داخل تضعیف كرده و عقبه جنگ رادچار تزلزل نمایند.
ایشان در تاریخ 1/4/1361 به سپاه منطقه یك مامور گردید و مسئولیت مهم یگان حفاظت شخصیتها را در قم و استان مركزی به عهده گرفت و با تدبیر و درایت خاص خود و بكارگیری برادران سپاه مخلص و جان بركف، به گونهای عمل كرد كه در دوران تصدی فرماندهان ایشان در این مسئولیت، به لطف خدا هیچگونه ترور و سوءقصدی از جانب منافقین و ضدانقلاب در حوزه مسئولیتی او پیش نیامد.
پس از یك سال و اندی كار و تلاش صادقانه در جهت حفظ سرمایه انسانی انقلاب، هنگامی كه حضرت امام خمینی(ره) در سال 1362 طی فرمانی تاكید خاصی بر حضور افراد در جبههها نمودند، ایشان بیدرنگ طی نامهای به فرماندهی، گزارش مشروح فعالیتهای خود را منعكس و ضمن آن بدینگونه كسب تكلیف كرد:
در شرایطی كه مساله اصلی سپاه و طبعاً كشور، جنگ است، آیا ماندن و عدم همكاری با سپاه در جنگ نوعی راحتطلبی نیست؟ و ضمن آن، درخواست خود را باتوجه به تجربیاتی كه در جنگ اندوخته بود، برای خدمت فعال و حضور در جبهه مطرح ساخت.
راهاندازی دوره عالی مالك اشتر
پس از بازگشت مجدد به جبهه، مسئول راهاندازی دوره عالی مالك اشتر (ویژه آموزش فرماندهان گردان) گردید. این اقدام ضروری در جهت آشنایی هرچه بیشتر برادران عزیزی كه در جنگ تجارب زیادی را كسب كرده و استعداد فرماندهی را داشتند توسط شهید دقایقی صورت گرفت. ایشان با دقت، یكایك آنها را شناسایی و انتخاب كرد تا ضمن آموزش به اصول و مبانی جنگ و آرایش و تاكتیكهای نظامی، افراد نخبه و توانمند را برای بكارگیری در مسئولیتهای فرماندهی معرفی كند. البته خود ایشان هم در این دوره شركت كرد.
در زمان اجرای طرح مالك اشتر، عملیات خیبر در منطقه عملیاتی جزایر مجنون انجام شد و شهید دقایقی نیز با حضور در این نبرد فراموش نشدنی، فرماندهی یكی از گردانهای خط مقدم را به عهده داشت. بعد از عملیات خیبر به پشت جبهه بازگشت و دوره یاد شده را در تابستان 1363 به پایان رسانید.
پس از مدتی در لشكر 17 علیبن ابیطالب(ع) در كنار شهید دلاور مهدی زینالدین قرار گرفت و در نظم بخشیدن و سازماندهی لشكر، یار دیرینه خود را كمك كرد وبا پذیرش مسئولیت طرح و عملیات لشكر، خدمات ارزندهای را به جبهه و جنگ ارائه كرد.

راهاندازی تیپ مستقل بدر
هنگامی كه ماموریت تیپ یادشده به ایشان واگذار گردید همانگونه كه شعار همیشگیاش در زندگی این بود كه هیچوقت نباید آرامش خودمان را در آرامش مادی بدانیم، برای عملی ساختن و تحقق آن، تلاشی شبانهروزی داشت و تمامی قدرت و امكانات خود را وقف انجام وظیفه الهی كرد و با توكل به خدا و پشتكار و جدیت در مدت كوتاهی موفق شد یگان رزم منسجم و قدرتمندی را پایهگذاری نماید.
نیروهای رزمنده تیپ همه عاشق او بودند. او در قلوب یكایك آنان جا گرفته بود و آنها اسماعیل را از خودشان و جزو جامعه خودشان میدانستند و وجودش را نعمت الهی تلقی میكردند.
او فقط از نظر تشكیلاتی فرمانده نبود، بلكه بر قلوب افراد فرماندهی میكرد. درحیطه مسئولیتی او نظارت بر نیروهای تحت فرماندهی امری بدیهی بود. از سركشی به خانوادههای شهدا نیز غافل نبود.
ویژگیهای اخلاقی
در مطالعه و بالابردن آگاهی و معلومات خود جدیت خاصی داشت و تا آخر عمر پربركتش از تحصیل دانش باز نماند. ایشان با استفاده از فرصتی كه برایش در قم و استان مركزی پیش آمده بود، در كنار وظیفه حساس و مهم فرماندهی و حفاظت از شخصیتها و كادرهای انقلاب، به فراگیری ادبیات عرب، تفسیر،اخلاق و تاریخ اسلام پرداخت.
انس با قرآن از شاخصترین خصوصیت او بود. حتی در اوج مشكلات و گرفتاریها از تلاوت قرآن نیز غافل نمیشد. از همسر محترم ایشان نقل شده كه او سالی سه بار قرآن را ختم میكرد.
روحیهای كه بیش از هر خصیصه و صفت دیگر در تمامی مراحل زندگی بدان پایبند بود، پذیرش خطای خود بود. بدین معنی كه اگر احساس میكرد كه با فعل و حركت خود در رابطه با فردی دچار خطا شده، هرچند كه از نظر مسئولیت و شرایط سنی از طرف مقابل خود بالاتر بود، در صدد اعتراف به خطا بر میآمد و از آن فرد پوزش میطلبید.
با افراد مختلف و خطاكار بشدت برخورد میكرد و همیشه رعایت جوانب شرعی را در تنبیهات و برخوردها متذكر میشد.
تواضع و فروتنی او به نقل از همرزمانش چنان مشهود بود كه مثل یك بسیجی و یك رزمنده عادی در چادرها زندگی میكرد. در كارها به آنان كمك میكرد و در برخوردهایش خیلیها تصور نمیكردند او فرمانده یگان باشد. در اولین برخورد با او، صفت تواضع زودتر از صفات دیگر جلوهگر میشد. رزمندگان اسلام او را الگوی واقعی یك انسان مجاهد و وارسته میدانستند.
با همه مسئولیتهای سنگین و دشواری كه برعهده داشت هیچگاه در چهرهاش آثاری از خستگی یا كسالت ظاهر نبود. لبخند مداوم او در مقابله با سختیها برای همه نیروها درس بود.
در اوج ناملایمات و فشارها و نارساییها، برخورد شایستهای با نیروهای تحت امر داشت.
ایشان عموماً در كارها با نیروهای خود مشورت میكرد و به رای و نظر آنها توجهی خاص داشت.
صبر و حوصله و سعه صدر از صفات بارز وی بود. در مقابل تمام مشكلات و مسائل با شمشیر صبر به مقابله برمیخواست.

خلوص و سكوت و وقارش در فرماندهی تحسین برانگیز بود. جاذبه او باعث شده بود كه در تمامی صحنهها حتی در داخل خانواده رزمندگان از مكانی ویژه برخوردار شود. تدبیر و كاردانی وی موجب تقویت روزافزون جایگاه او در بین افراد شده بود.
شهید دقایقی این صفات را از تلاشهای مجدانهاش در راه حق به دست آورده بود و این همه را در تمامی مراحل زندگی و مراتب آن به همراه خود حفظ نمود.
در زندگی مادی خود مرحله سادهزیستی را پشت سر گذاشته بود و به بذل و ایثار توجهی خاص داشت و در مواقع ضروری حتی حقوق خود را جهت رفع نیازمندیهای نیروهای تحت امر خود خرج میكرد.
او انسانی بود كه در راه حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی دست از آلایشهای دنیا شسته بود و دل به محبت حق سپرده بود.

نحوه شهادت
این شهید بزرگوار در عملیات عاشورا و قدس 4 و همچنین كربلای 2، 4 و 5 در سمت فرماندهی تیپ خالصانه انجام وظیفه نمود و یگان او جزو یگانهای موثری بود كه در موفقیت رزمندگان اسلام نقش چشمگیری داشت.
بالاخره هنگامی كه در عملیات كربلای 5 برای انجام ماموریت شناسایی، با یك دستگاه موتور سیكلت عازم محور بود در مسیر راه مورد اصابت بمباران هواپیماهای رژیم متجاوز عراق قرار گرفته و به لقای حق میشتابد و در اوج اخلاص و ایثار، با نوشیدن شربت شهادت روح تشنه خود را سیراب میكند.
برای شما آرزوی صبر و استقامت و پیگیری اهداف اسلامی را دارم. انشاءالله بتوانید با كار و فعالیت، خود را بیش از پیش وقف راه خدا و اسلام كنید. پیش بردن اسلام در جهان – جهانی كه پر از فسق و فجور و خیانت ابرقدرتهاست – تلاش و ایثار میخواهد. در راه امام حسین(ع) – حضرت سیدالشهداء(ع) – رفتن، حسینی شدن را میخواهد.
... ان شاء الله در پیروی از راه امام امت خمینی عزیز(ره) كه همان راه خدا، قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) است، موفق باشید.
-
بانوي نور شرمنده ايم که بهاي حسيني شدن من "بي حسين" شدن تو بود
و شرمنده تر آنکه تو "بي حسين شدي" و من حسيني نشدمدلم به یاد مدینه بهانه می گیرد/ سراغ باغ گلی را شبانه می گیرد/ چه حکمت است که چون نام فاطمه آید/ برای گریه، دل من بهانه می گیردآنــان که بر اين خانــه هجـوم آوردند
- - - - - - - - - -- - - - -
در خـاکــــ ، نهــالِ کيــنه را پــروردند
- - - - - - - - - - - - - -
در کعبه علے شکسته بتها شان را
- - - - - - - - - - - - - -
اکنــــون به درِ خانـــه تــلافے کردندحضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود، خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود.
اي كه ره بستی میان كوچه ها بر فاطمه، گردنت را میشكست آنجا اگر عباس بود.
فاطميه رفت و ما همه شرمنده ايم چونكه بعد آنهمه درد، ما هنوزم زنده ايم
وحشت وهابیون از گسترش تشیع
لازم به ذکر است که حقانیت تشیع باعث گرایش تعداد فراوان از پیروان اهل سنّت و سایر ادیان به این مذهب گردیده و انسانهای پاک نهاد و حقیقت گرا؛ پس از درک حقانیّت تشیع پیرو این مکتب پویا و مقدس می شوند.
وحشت وهابیون از گسترش تشیع: یکی از انگیزه های تهاجم وسیع وهّابیت بر ضدّ مذهب اهل بیت (ع) ترس و وحشت آنها از گسترش فرهنگ برخواسته از قرآن در میان جوانان و دانشمندان تحصیل کرده و استقبال آنان از این مکتب نورانی مطابق با سنت راستین محمّدی (ص) می باشد که چند نمونه را در اینجا می آورم: شیخ ربیع بن محمّد ، از نویسندگان بزرگ سعودی می نویسد:آنچه که باعث فزونی شگفتی من گردید این است که برخی از برادران وهابّی وفرزندان شخصّیتهای علمی و دانشجویان مصری اخیراً به سراغ مکتب تشیّع رفته اند. شیخ محمد مغراوی از دیگر نویسندگان مشهور وهّابی میگوید: با گسترش مذهب تشیع در میان جوانهای مشرق زمین ،بیم آنرا داریم که این فرهنگ در میان جوانان مغرب زمین نیز گسترده گردد. شیخ ناصر قفاری استاد دانشگاه های مدینه مینویسد :اخیراً تعداد زیادی از اهل سنّت به طرف مذهب شیعه گرایش پیدا کرده اند و اگر کسی کتاب « المجد فی تاریخ البصرة و نجد» رامطالعه کند به وحشت می افتد که چگونه برخی از قبایل عربی به صورت کامل مذهب شیعه را پذیرفته اند.
تحریف حقایق: موج گرایش به مذهب اهل بیت علیهم السلام در میان اهل سنت رو به فزونی نهاده و هر روزه تعدادی از اندیشمندان و روشنفکران اهل سنت به تشیع می پیوندند. و از آنجا که این مستبصرین در گفته ها و تالیفات خود برای اثبات حقانیت مذهب تشیع به کتب معتبر اهل سنت و احادیث معتبری که در این کتب آمده (مانند احادیثی که در در مورد ولایت حضرت علی بیان شده)استناد می کنند.این موضوع باعث نگرانی برخی از اهل سنت شده تا جائیکه در کتب معتبر تاریخی دست برده و آنها را تحریف کرده اند.! <<آیة الله سید محمد یثربی استاد دروس خارج حوزه علمیه قم در سی و ششمین جلسه تفسیر آیات ولایت و امامت که در کاشان و در حسینیه مرحوم آیة الله یثربی قدس سره برگزار گردید اظهار داشتند که متاسفانه دربرخی مجامع علمی اهل سنت از مدتها قبل خیانتی بزرگ آغاز شده است و در برخی از احادیث معتبرترین کتب اهل سنت از قبیل صحیح بخاری و صحیح مسلم حذف شده یا جابجائی در آنها صورت گرفته است در حالیکه بنابر اعتقاد اهل سنت این دو کتاب پس از قرآن صحیحترین کتابها محسوب می شوند. آیةالله یثربی پس از بیان اتفاق ناگوار اعلام داشتند:حاضریم درحضور علمای اهلسنت به وضوح نشان دهیم که در کدام چاپ از بخاری کدام حدیث مورد دستبرد قرار گرفته و کدام حدیث جابجا شده است.این یک خیانت بزرگ علمی است که پیروان یک مکتب در صحیحترین کتب تحریف ایجاد کنند.اگر تعصب باعث شود در معتبرترین کتب تحریف اتفاق افتد،دیگر چه اعتمادی باقی خواهد ماند؟>> نمونه ای از تحریف کتب معتبر تاریخی: حدیث دار در روز انذار : پیامبر اعظم(ص) با اشاره به امام علی(ع)فرمودند:<<ان هذا اخی و وصی و خلیفتی من بعدی،فاسمعوا له و اطیعوا این برادر من،وصی من و جانشین من بعد از من است، پس به او گوش فرا دهید و از او اطاعت نمائید.>> (منابع موثق اهل سنت : تاریخ طبری ج 2 ص 319، تاریخ ابن اثیر ج 2 ص 62، سیره حلبیه ج 1 ص 311، شواهد التنزیل حسکانی ج 1 ص 371، کنز العمال ج 15 ص 15، تاریخ ابن عساکر ج 1 ص 85، تفسیر خازن نوشته علاءالدین شافعی ج 3 ص 371، حیات محمد نوشته حسنین هیکل چاپ اول – باب « وانذر عشیرتک الاقربین» ) این حدیث از احادیث صحیح و درست است که مورخان آن را در آغاز بعثت پیامبر نقل کرده اند.اما سیاست و لجاجت،همه حقایق و رویدادها را وارونه جلوه داد و عوض کرد. محمد حسنین هیکل تمام حدیث را در کتابش (حیات محمد)و در صفحه ۱۰۴ از چاپ اول سال ۱۳۵۴ هجری قمری آورده است،اما در چاپ دوم و چاپهای بعدی این جمله <<وصیی و خلیفتی من بعدی>>حذف شده است!!همچنین از کتاب تفسیر طبری ج ۱۹ص۱۲۱این جمله را حذف کرده اند و به جای آن کلمات دیگری ازخودشان نوشته اند!!غافل از اینکه خود طبری همین روایت را در تاریخ خودش ج ۲ ص ۳۱۹ بطور کامل نقل کرده است.!!! حال پرسش ما این است که چرا عده ای بیشترین تلاششان آنست که حقیقت را بپوشانند تا واقعیات آشکار نشود؟چرا گاهی احادیث صحیح را توجیه می کنند و معانی دیگری را برایش جعل می کنند(همچنانکه معنای حدیث غدیر را تنها دوستی علی می دانند نه سرپرستی و ولایت علی!)و گاهی احادیثی را که با مذهبشان ناسازگار است،تکذیب می کنند،هر چند در صحاح و مسندهای خودشان آمده باشد. و گاهی نیمی از حدیث یا دو سومش را حذف می کنند و به جای آن جمله هایی از خود اضافه می کنند!و گاهی روایات موثق را مورد تشکیک و طعن قرار می دهند زیرا احادیثی روایت شده که با هوای نفسشان سازگار نبوده است.گاهی هم احادیثی را در چاپ اول کتاب نقل کرده اند و در چاپهای بعدی حذف می کنند و هیچ اشاره ای به انگیزه حذف و نادیده گرفتن حدیث نمی کنند، چرا و به چه منظور سخنان را تغییر می دهید؟چرا و به چه منظور احادیث را تحریف می کنید؟چرا و به چه منظور حقایق و رویدادها را وارونه نشان می دهید؟؟؟ لازم به ذکر است:مراکزی در قم مشغول بررسی و مقایسه کتب قدیم با کتب جدید اهل سنت هستند.این مراکز حتی با عکسبرداری از کتب مدارک خوبی را بر تحریف کتب جدید سقیفه گرایان ارائه می دهند. امید است با سرعت بیشتری این توطئه علمی مذهبی به گوش عموم مردم اعم از شیعه و سنی برسد تا معلوم شود که حق کجاست و حقیقت کدام است.انشاالله
تحریف حقایق توسط مورخین: اینک نمونه اى دیگر از تحریفات مورخین نسبت به حقایق رانقل مى کنیم , آنها چنانکه فضایل على (ع ) واهل بیت او را مخفى نگه داشته اند, هر چیزى را هم که از شان صحابه وبه خصوص خلفا بکاهد وآن را بى ارزش کند نیز مخفى کرده اند, حال این حادثه را درنظر بگیرید که هر دو جهت را دارد, هم فضایل على (ع ) را مخفى کرده وهم اعمال زشت خلفا را: مورخین و در راس آنها طبرى , نامه هایى را که میان محمد بن ابى بکر از شیعیان امیرالمؤمنین (ع ) و مـعـاویـة بـن ابـى سـفـیان رد وبدل شده است را مخفى کرده اند . زیرا در این نامه ها جانشینى امام عـلـى (ع ) اثبات و وضعیت خلفا افشا شده است , طبرى پس از نقل سند دونامه , این گونه معذرت خواسته است که در این نامه ها مسائلى است که عوام تحمل شنیدن آنها را ندارند .پس از او ابن اثیر آمده و مانند طبری عمل کرده است. سپس ابن کثیر نیز راه آنان را دنبال کرده ,اشاره اى به نامه محمد بن ابى بکر نموده ولى خود نامه را حذف کرده مى گوید: نوعى خشونت در آن است . آنچه ایـن سه مورخ انجام داده اند, از قبیح ترین انواع کتمان حقائق است , که به وضوح عدم امانت علمى آنها را نشان مى دهد. منظور آنها از این که گفته اند: عموم مردم تحمل شنیدن متن نامه ها را ندارند چیست ؟ آیـا بـه خـاطـر ایـن اسـت کـه اگـر عـوام متن دو نامه را بشنوند از عقیده خود نسبت به خلفا بر مى گردند ؟ ایـنـک مـختصرى از نامه محمد بن ابى بکر به معاویه وجواب او را ازکتاب مروج الذهب مسعودى مى آوریم : .. . از مـحـمـد بـن ابى بکر به معاویة بن صخر گمراه در اینجا نام پیامبر(ص ) را برده وبر او درود فـرسـتـاده اسـت .. .واو را پـیـامـبرى بشارت دهنده وبیم دهنده معرفی کرده اولین کسى که او را اجـابـت کرد, خضوع کرد, ایمان آورد, تصدیق کرد, اسلام آورد وتسلیم شد برادرش وپسر عمویش عـلى بن ابى طالب بود, او را بر اخبارش ازغیب تصدیق کرد, بر هر دوستى ترجیح داد, در برابر هر خطرى خود را پناه او قرار داد, در جنگ هاى او جنگید ودر صلح او صلح کرد.. . او هیچ نظیر ندارد... مـن از او پـیـروى مى کنم , هر چندنمى توانم مانند او باشم , وتو را مى بینم که با او درگیر شده اى درحالى که تو همانى که هستى , واو همان است که هست . نیت اوصادق تر از نیت همه مردم است , وفرزندان او افضل از فرزندان تمام مردم وهمسر او بهتر از تمام همسران ... امـا تو ملعون وملعون زاده اى . تو و پدرت همیشه آرزوى گمراهى براى پیامبر(ص ) داشتید وبراى خـامـوشـى نـور خـدا تـلاش مـى کردید و در این راه افراد را به دور خود جمع کرده , اموال صرف نموده ,وقبایل را علیه او تحریک مى کردید, وهمین گونه پدرت مرد وتوراه او را دنبال کردى .... سـپـس یـاران وپـیروان على را شمرد وگفت : آنها حق را در پیروى ازاو مى بینند وبدبختى را در مـخـالفت با او, پس واى بر تو!چگونه خود را معادل على یا قابل قیاس با او مى دانى ؟ در حالى که اووارث ووصـى رسـول اللّه (ص ) وپـدر فـرزنـدان او اسـت , اولین کسى است که از او پیروى کرده ونـزدیـک تـریـن مردم به او بوده , بر اسراراو آگاه واز کارهاى او مطلع بوده است . اما تو دشمن او و فـرزنـد دشمن او بوده اى , پس هر چه مى توانى در دنیاى خود از باطلى که در آن هستى لذت ببر وفـرزند عاص نیز به گمراهى تو اضافه میکند,گویا اجل تو رسیده ونیرنگ تو سست شده است . پس از ایـن مـشخص خواهد شد که عاقبت به نفع کیست وبدان که تو با خداى خویش نیرنگ مى کنى , زیرا خود را از تدبیر خداوند در امان مى بینى واز رحمت الهى نا امید . پس خدا در کمین توست وتو خودرا فریب مى دهى . وسلام بر هر که پیرو هدایت باشد. نامه معاویه در جواب محمد بن ابى بکر با اختصار : از معاویة بن صخر به ملامت گر پدر خویش محمد بن ابى بکر... در نـامـه ات فرزند ابو طالب را یادکردى وسوابق دیرینه او وقرابتش به رسول اللّه (ص ) ویارى او به پیامبر در هر خوف وخطر را یاد آورشدى , پس حجتى که بر من آوردى وعیبى که در من دیدى به خـاطـرفضیلت دیگرى است نه فضیلت خودت , بنابراین خدا را شکرمى کنم که این فضایل را از تو گـرفته وبه دیگرى داده است . وما که پدرت نیز جزء ما بود فضیلت فرزند ابو طالب را مى دانستیم وحـق او را بـر خود لازم وروا مى دیدیم , تا آن که خداوند پیامبرش را به سوى خود برده , دعوت او را ظاهر وحجت او را آشکار نـمـوده واو را به سوى خود طلبید, پس پدرت وفاروقش اولین کسانى بودند که حق على را غصب کـرده وبا او مخالفت کردند, وهمه کارها بر اساس توافق وهماهنگى میان آنها بوده است . سپس آن دونفر او را براى بیعت با خود دعوت کردند واو ابا نمود واز آنهافاصله گرفت . ولى آنها آماده حمله به او شدند وخطر عظیمى رابراى او در نظر گرفتند . سپس او با آنها بیعت وکار را تسلیم آنهاکرد, ولى آنها هیچ گاه او را در کار خود شریک نکرده واسرارخویش را به او نگفتند . تا آنکه خداوند اجل آنـهـا را رسـاند . پس پدرتو بود که این راه را هموارکرد وبراى سلطنت خود پایگاه ساخت . حال اگر این سـخن ما درست است پس این پدر تو بود که آن را به ناحق گرفت وما نیز شریک او هستیم , واگر کار پدرت در آن روز نبود مابا فرزند ابو طالب مخالفت ننموده وکار را به او تسلیم مى کردیم ,ولى مـا پدرت را دیدیم که این گونه با او رفتار کرد, ما نیز مانند اوعمل کردیم , پس هر چه مى خواهى پـدرت را عـیـب جـوئى کـن ویـا ازایـن سـخـن دسـت بـردار. اکـنـون فـهـمـیدیم که چرا طبرى , ابن اثیر وابن کثیر حاضر به افشاء این نامه ها نبودند, زیرا اینها انـگیزه درگیرى واختلاف میان مسلمین برسر خلافتى که حق على بوده است را آشکار مى کنند. ایـن مـعاویه است که به حقانیت على , اعتراف مى کند وعذر او این است که خلافت او ادامه خلافت ابـوبـکـر بـوده وبـدیـن وسـیـله فرزند اومحمد بن ابى بکر را محکوم واز ادامه سخن در این باره ساکت مى کند. ...ولـى اى مـعـاویه , آسوده خاطر باش , که اگر محمد بن ابى بکرساکت نشد وتو را رسوا کرد, طبرى , ابن اثیر وابن کثیر در این باره ساکت ماندند و حقایق را پوشاندند.!